سلام بر آنهایی که از همه چیز گذشتند تا ما به هر چه میخواهیم برسیم
سلام بر آنهایی که قامت راست کردند تا قامت ما خم نشود
سلام بر آنهایی که به نفس افتادند تا ما از نفس نیافتیم
سلام بر آنهایی که رفتند تا ما بمانیم
سلام بر مردان خدا
سلام بر شهدا
شهدای روستای ویر
نا م ونام خانوارگی :شهید یوسف قاسمی
نام پدر :حاج صدقعلی قاسمی
تاریخ تولد ۱۳۴۴ نام عملیات :بدر شرق دجله
تاریخ شهادت :۲۳/۱۲/۱۳۶۳ تاریخ دفن :۴/۵/۷۴
..
نام ونام خانوادگی :شهید امیر علی خلیلی
نام پدر :حسن خلیلی نام عملیات : شرق دجله
تاریخ تولد :۱۳۴۴ تاریخ شهادت:۲۳/۱۲/۶۳
نام ونام خانوادگی :شهید ولی ا… اسماعیلی
نام پدر :عبداله اسماعیلی تاریخ تولد ۱۳۵۱
تاریخ شهادت : ۲۳/۲/ ۶۶
محل شها دت : منطقه سری
نام ونام خانوادگی : شهید عبداله سلیمی
نام پدر :اثبات اله تاریخ تولد :۲۰/۱/۱۳۳۸
نام عملیات : خیبر تاریخ شهادت ۱۸/۱۲/۶۲
محل شهادت :جزیره مجنون تاریخ دفن :۱۰/۳/ ۷۵
نام ونام خانوادگی : شهید محمد علی قاسمی
نام پدر :شمس اله تاریخ تولد :۱۳۴۹
تاریخ شهادت :۸/۳/۶۷
محل شهادت :ما ووت عراق
نام ونام خانوادگی : سرباز وظیفه ولی اله حنیفه لو
نام پدر :علی حنیفه لو تا ریخ تولد :۱۳۶۷
تاریخ وفات : ۴/۵/۸۷
نام و نام خانوادگی : محراب داوودی تاریخ تولد ۱۳۴۲
نام پدر :فرج اله داوودی تاریخ وفات :۱۱/۳/۷۱
نام ونام خانوادگی :شهید ذبیح اله بیسوده
نام پدر :عبداله بیسوده تاریخ تولد :۱۳۴۳
محل شهادت :شوشتر تاریخ شهادت :۸/۸/۶۵
تصویر پدر شهیدذبیح اله بیسوده در سال ۲۸/۲/۱۳۹۳
شهید ذبیح اله بیسوده که دومین فرزند خانواده بود در سال ۱۳۴۳ در روستای ویر از توابع سلطانیه به دنیا آمد او دارای ۴ برادر و یک خواهر بود نام پدر او عبداله و نام مادرش زهرا می باشد .که در قید حیات می باشند .
از شهید ذبیح اله بیسوده یک پسر به نام گلابعلی و دو دختربه یادگار مانده است و همسر ایشان در
کنار فرزندانش زندگی می کند .
خاطره ای از زبان پدر :
از پدرش می پرسم راجع به پسرتان بگویید اشک در چشمانش حلقه می زند وآهی از ته دل می کشد و می گوید شهیدم در سن ۱۸ سالگی رهسپار جبهه وجنگ شد و ۴۰ روز در زنجان به دوره ی آموزش پرداخت سپس به مرخصی آمد و یک روز بدون اینکه به ما بگوید تا مبادا دلگیر شویم به جبهه که محل خدمتش تهران بود برگشت و درهنگام رفتن نامه ای نوشته بود و به شخصی داده بود که او آن نامه را آورد و به ما داد وما فهمیدیم پسرم به جبهه برگشته است و شروع کرد به گریه کردن و همراه او بغض مادر شهید هم رها شد. وادامه داد دیگر بر نگشت . آن دو که هم اکنون در سن پیری هستند هنوز با یاد وخاطره پسرشان روزها را می گذرانند .
خاطره ای از زبان زن برادر بزرگترش :
او می گوید موقعی که شهید ذبیح اله به جنگ می رفت پسرش ۶ ساله و دخترهایش ۴ ساله و۸ماهه بودند اومی گوید هر چه از خوبیهایش بگویم کم است او علاوه بر خانواده ی خودش خانواده ی مرا هم که همسرم در جای دیگر کار می کرد حمایت می کرد .و می گفت مبادا سختی بکشید وبه من نگویید .شهید بسیار متدین وآرام ومحجوب بود .و به همه کمک می کرد.او می گوید به من می گفت از هیچ چیز نتراس من مراقبتان هستم وادامه می دهد راست گفته اند :
گلچین روزگار چه خوش سلیقه است می چیند آن گلی که در جهان نمونه است
وادامه می دهد همرزمانش سید رضا موسوی و سید حسن موسوی می باشند که هر دو در روستا زندگی می کنند .
تهیه و تنظیم :فاطمه حیدری ویری –سیده فریده موسوی
از زحمات این عزیزان متشکرم
نظرات شما عزیزان:
|